استان چهار محال و بختياري در جنوب غربي ايران واقع است . يک در صد از خاک ايران ،ده درصد آبهاي جاري ايران ،نود درصد کوهستاني و طبيعت معتدل کوهستاني دارد.شيوه توليد اقتصادي و معيشتي دامداري ،دامپروري ،کشاورزي در شکل غلات و باغداري مي باشد . فعاليت هاي توليدي در اين استان بسيار محدود وفعاليت هاي خدماتي بسيار گسترده است . چهره غالب توليد اقتصادي فعاليت هاي خدماتي در دو شکل داخلي و خارجي و در غالب هاي دولتي و خصوصي است.
مردم چهارمحال و بختياري در پناه كوهستانهاي بلند و رودخانه جاري وآب و هواي كوهستاني مردم نجيبي كه در طول تاريخ هميشه نقش بسزايي در كشور ايفا نمودند زندگي مي كنند ترك هاي مهاجر به لحاظ ارتباط قوميتي با قشقايي ها و گروهي از فارس زبانان بدوا" از لنجات اصفهان به اين استان مهاجرت نموده و اصولا" به يك معنا فارس زبانان را تشكيل مي دهند و داراي زبان به لهجه لنجاني تكلم مي كنند تا همراه بختياري ها سفير نجابت و مهمانوازي و... باشند
. زندگي در سه شکل شهر نشيني ،روستا نشيني و کوچ گري است . مي توان شهرنشيني و روستا نشيني را يکجا نشيني ناميد .اگر چه کوچ گري در ميان مردم کم کم رنگ باخته و جاي خود را به يک جانشيني سپرده است اما هنوز زندگي مردم عشايري است به اين معني که هنوز طايفه اي و عشيره اي فکر مي کنند . پيوند هاي سببي و نسبي عشيره را به وجود آورده اند و در طول تاريخ شکل گرفته اند و به يک روح جمعي تبديل شده اند که آن را هويت مي ناميم .
دو نوع کوچ يکي بابرد بلند و ديگري با برد کوتاه داريم .کوچ بختياري ها کوچ با برد بلند و کوچ گله دار هاي دهکردي که در استان صورت مي گيرد کوچ با برد کوتاه است . براي تشخيص کوچ گر ها چند راه وجود دارد مثلا کساني که داراي پسوند مکاني هستند کوچ گر نيستند ،روش ديگر براي تشخيص کوچ گرها پرسيدن تيره و تش و... است. روش بعدي شيوه گويش است که ما را به هدف نزديک مي کند .
چهارمحال همان چهار محله بختياري است كه نام مكاني دارد و اطلاق به طايفه و قوميت خاصي ندارد و سكنه ان به گويش بختياري است مانند
ميزدج : كه از فارسان تا جونقان مي باشد و اكثريت با گويش بختياري صحبت مي كنند
كيار : كه از كوه كلار گرفته شده و از دستنا تا زوردگان و شلمزار گهرو مي باشند و گويش انان بختياري است
لار : از سورشجان تا مرغملك و هاروني و گويش انان لري است
گندمان : هم از خود گندمان تا دوراهان و گديش ان بختياري است
خارج از محالات بختياري : شامل مركز استان و سامان بن و فرخشهر و فرادنبه و سفيد دشت كه اصولا" در نقشه بختياري است اما در چهارمحال نمي باشند لذا در تعريف اين مكانها خارج از محال بختياري نام گرفته اند
چهار محال عبارتست از چهار ناحيه لار (رار ) ، کيار (کلار ) ، ميزدج (مزدج ) ، گندمان (کندمان ) .
"خواهي ار داني محال اربعه باشد کجا هست لار و کيار و ميزدج،کندمان "
چهار محال اربعه بختياري از چهار محل تشکيل شده و محدوده آن رشته کوه رخ ، سامان ، سودجان ، سه تيغ رشته کوه زرد کوه ، دوپلان (اردل ) تا کرد شامي (در بروجن ) . در ضمن متذکر مي شويم که لردگان و سه دهستان: فلارد ،جانکي (جونکي ) و خانميرزا (خونه ميرزا ) در گذشته جزء استان فارس محسوب مي شده و حدود 100 سال پيش به چهار محال پيوسته اند.
:تاريخ چهار محال و بختياري در دوران باستان :
يکي از ويژگي هاي تاريخي چهار محال و بختياري در دوره باستان حاکميت تمدن ايلام باستان است . محدوده حکومت ايلاميان عبارتست از : لرستان ،اصفهان ،چهارمحال و بختياري ،بوشهر ،کهکيلويه بوير احمد. ايذه در آن دوران آزال نام داشته ومحل چهارمحال فعلي را چارسوداش ميگفته اند .قسمتي از چارسوداش متصل به فارس بوده و بقيه هم چهارمحال و بختياري فعلي را تشکيل مي داده .يکي ديگر از مناطق تحت پوشش ايلام باستان لردگان بوده و کوهرنگ جزء خيلي مهم اين تمدن بوده است.در دوره ايلامي خداي آبهاي روان را کرنگ مي گفتند . کرنگ (کرن ) خداي آب هاي روان نام داشته است. در فارس در محلي به نام کرنگون يک نقش برجسته اين خدا وجود دارد که به شکل مجسمه اي نشسته است که از کف دستش فواره آب خارج مي شود . کارون و زاينده رود از اينجا سرچشمه مي گيرند به همين علت به اين منطقه کرنگ مي گويند . زاينده رود و کارون و دز از رشته هاي زرد کوه ،از يخچالهاي طبيعي اين رشته کوه سرچشمه مي گيرد. کرنگ ،کرن ،زرده و زرد اسم اصلي زاينده رود است .بختياري ها زاينده رود را زرده مي گويند . دز که سرشاخه اصلي زاينده رود است از دشت دز (زرين فعلي ) سرچشمه مي گيرد . کرنگ يا زرده يا کرن همه به معني کهر است . کهر اسبي کمياب بوده و در کردي کرنگ يعني جايي که عشاير ييلاق مي کنند و اسب ها را رها مي کنند تا فربه شوند.
تمدن ايلام را آشوري ها از بين بردند . ايلامي ها در استخراج فلزات تبحر داشته اند . يکي از معادن مس آنها در روستاي معدن در لردگان و معدن کبالت يکي از معادن استراتژيک دنياست . از ديگر ويژگي هاي مهم دوره ايلامي وجود يک جاده است . اين جاده از اصفهان شروع مي شده که در کوه رخ سنگ فرش آن باقي مانده است ،جاده به قهفرخ ميرفته و دو شاخه مي شده که يکي به پل زمانخان سامان (سامان مرز بين چهارمحال و اصفهان ) و شاخه ديگر،سامان را به چالشتر وصل مي کرده ،اين دو جاده به هم ميرسيدند . جاده ديگر قهفرخ از پشت شهرک به طاقانک و شلمزار (جاده خوزستان فعلي ) ميرفته و به جونقان، دره درکش ورکش هم رسيده است .
ويژگي هاي مردم شناسي استان چهارمحال و بختياري :
1-تابعيت بدون چون و چرا از جمع
2-تحريک پذيري
3-غلط يا درست به يک چيز دل مي بندند و غلط يا درست از دلبستگي هايشان دفاع مي کنند .
4- فکر روز مبادا
5-حراست از هر چيزي که به نوعي به آنها بستگي دارد .
6- ارتفاع زدگي شديد
7- به هيچ عنوان اهل شاگردي نيستند .
8-نمي دانند کجا دارند مي روند ،فقط مي روند و هميشه هم به در بسته مي خورند .
9- اميد به زندگي در آنها صفر است ولي روز مبادا را هم در نظر دارند.
10-تضاد شخصيتي شديد
11-تحت تاثير جمع بودن
12-خيلي راز دارند ولي در عين حال رسوا هستند.
14-دلهاي کوچکي دارند اصلا نمي توانند چيزي در آن نگه دارند .
15-دغدغه خاطر دارند
ادبيات محل نشانگر فرهنگ هاست و لطيفه هاي مردم شان تمدن آنهاست .
براي بختياري ها سه چيز درجه بالايي از اهميت را داردکه عبارتند از : عشق به تفنگ ، عشق به اسب وعشق به اسلام و سادات.
نقش چهار محال و بختياري در حکومت هاي مختلف:
در ماجراي سقوط ساسانيان تسامحا با چهارمحال و بختياري روبرو مي شويم در ماجراي حمله ابو موسي اشعري به شهر ايذج به قصد مسلمان کردن مردم که کوه نشينان شمال ايزج مانع اين کار مي شوند . ورود اسلام به چهارمحال و بختياري3 قرن طول کشيد که از دلايل عمده آن مي توان به کوهستاني بودن منطقه و ويژگي هاي مردم شناسي آنها و کوچ گر بودن آنها اشاره کرد.
از دوره آل بويه سکه هاي طلا بدست آمده است.
در دوره سلجوقي با لردگان( لردگان و سه دهستان بخشي از ايالت سردن در لرستان و به مرکز لردگان بوده است )مواجه مي شويم. ناصر خسرو قبادياني سفري به لردگان دارد که بااسامي لوردغان ،لردجان ،لردغان و لوردجان نيز ناميده شده است . ناصر خسرو در توصيف لرگان مي گويد که هواي بدي دارد ،گرم است و انگورفراوان دارد و به معدن سرب يا همان روستاي معدن اشاره مي کند.در اواخر دوره سلجوقي مرز لر بزرگ عبارتست از :شهر فيروزان ،گلپايگان ،ازنا ،اليگودرز ،شوشتر ،ايزه ،باغ ملک ،و رام هرمز و ممسني در استان فارس .
سلسله اتابکان لر بزرگ اولين سلسله محلي است که تاثيرات ملي دارد . اتابکان لر بزرگ در دوران حکومت خود با چند عامل مواجه اند :
1- مهاجرت اکراد (جمع کرد ) از شام (سوريه )
2-مهاجرت مغولان
اتابکان لر بزرگ حکومت مردمي داشتند و به ادبيات فارسي اعتقاد داشتند و تساهل مذهبي داشتند ،دانشمند پرور بودند و به اقتصاد اهميت مي دادند در عين حال شيوه کوچ گري را دنبال مي کردند . به سبک هخامنشيان و ساسانيان دو پايتخت داشتند يکي مال امير يا همان ايذه و ديگري قريه زرده که در مرز کهکيلويه و بوير احمد با لردگان واقع است .. ابن بطوطه مي گويد اتابکان لر بزرگ رعيت پرور بودند و دوست داشتند مردم در امنيت باشند کاروانسراهايي مي ساختند و حتي به مسافرين خرج راه هم مي دادند،در زوايا اسب و غذاي رايگان به مسافران داده مي شده است .اتابکان لر بزرگ مذهبي(سني ) و متعصب بوده اند. اشبولر معتقد است که لر بزرگ سني حنبلي بوده اند . حنبلي ها از احمدبن حنبل پيروي مي کنند اين مذهب به شيعه بسيار نزديک است .ابن بطوطه مي گويد" در سرتا سر اين قلمرو فسق و فجور نديدم" .و اين نشان دهنده روش حاکمان است زيرا پيامبر اکرم مي فرمايند : "مردم به روش حاکمانشان هستند" .
بعد از سقوط سلجوقيان و همزمان با حکومت سلطان جلال الدين خوارزمشاه اتابکان لر لشکر بزرگي براي مقابله با مغول فراهم کردنداما سلطان جلال خوارزمشاه اتابکان لر را وحشي دانست و اتابکان لر بزرگ بازگشتند و مغول ها به کشور حمله کردند . وقتي هلاکوخان مغول ،ايل خان مغول شد و قصد حمله به حکومت عباسي از غرب ايران را داشت،اتابکان لر بزرگ در طومان (لشکر ) مغول جاي گرفتند و خلافت عباسي را در بغداد محاصره کردند . بنابر اين در سقوط خلافت عباسي اتابکان لر بزرگ دخيل بوده اند . اتابکان لر بزرگ طومان مغول را ترک کردند و به دژ مرتفع منگشت (گنجشک ) در شمال مسجد سليمان فعلي پناه بردند جايي که حتي منجنيق هاي هلاکوخان هم به آنجا نمي رسيد. اتابکان با امان نامه صلح کردند.اتابک را کشتند و به پسرش حکومت دادند .
مغولها به اتابکان لر نيامدند اما برفرهنگ آنها اثر گذاشتند به عنوان مثال از مغول ها کوچ با برد بلند را ياد گرفتند . و نکته ديگر اينکه در بازفت ، لردگان و خوزستان گنبد امامزاده ها از نوع گنبد ايراني نيستند. گنبدهاي منطقه جنوبي تا خوزستان به شکل کلاه خود مغولي است . در شوش دانيال گنبدها پله کاني و مخروطي شکل است .
حافظ که هم عصر تيموريان است شعري در وصف کور پشنگ دارد که در آن از اتابکان لر بزرگ تعريف و تمجيد کرده است. اتابکان لر بزرگ توسط نوه تيمور لنگ به نام ابراهيم لنگ نابود مي شوند .
تا روزگار صفوي اطلاعي از اوضاع چهارمحال و بختياري نداريم . به اين دوران (از تيموريان تا آغاز صفويه ) دوران فطرت مي گويند .
چهار محال و بختياري از دوران صفويه به بعد براي ما شناخته مي شود . شاه اسماعيل اول موسس سلسله صفويه که با شمشير مردم را به مذهب تشيع دعوت مي کند وقتي به حاشيه لر ها مي رسد اظهار تعجب مي کند که چرا لر هاي شيعه از حکومت حمايت نمي کنند .در دوره شاه طهماسب اول در کتيبه ماليات هاي بخش اصفهان نام محال اربعه براي اولين بار ظاهر مي گردد . در همين دوران نيز نام بختياري ها نيز به ميان مي آيد و حکومت منطقه را به امير تاج مير بختياري از طايفه بختياروند مي دهند . امير تاج مير پس از مدتي به شاه طهماسب اعلام جنگ مي کند ،که منجر به دستگيري و زنداني شدن وي مي شود و امير حسين خان جايگزين ا و مي شود . امير حسين خان ادعاي استقلال مي کند و دوباره امير تاج مير به عنوان حاکم منطقه باز گردانده مي شود اما به شرط پرداخت ماليات که ماليات بر اساس تعداد جمعيت گرفته مي شد . ماليات عشاير بر اساس تعداد حيوانات آنها بوده است مثلا براي بختياري ها تعداد ماديان ملاک بوده (چهار لنگ ها يک ماديان کامل ، هفت لنگ ها يک ماديان کامل و سه چهارم از يک ماديان ديگر که به يک چهارم باقي مانده جمع تفرقه مي گويند) .
در سقوط صفويان چهار محال و بختياري نقش داشته اند زيرا در اين زمان از بختياري ها بيگاري کشيده مي شد .وقتي محمود افغان به اصفهان حمله مي کند ،بختياري ها موضع انفعالي دارند و به حکومت کمک نمي کنند بلکه بر ضد حکومت هم فعاليت مي کنند . در اسناد مربوط به سقوط صفويه از مقاومت ده بن اصفهون سخن به ميان آورده شده که سده يا خميني شهر فعلي است ونه شهر بن در چهار محال و بختياري . در دوره فطرت يا سقوط صفويان ،چهار محال و بختياري خود مختار است.
در دوره افشاريه علي مراد خان بختياري بر عليه نادر شاه قيام مي کند و نادر مجبور به تخريب منطقه مي شود و دستور مي دهد که مراد علي خان را تحويل دهند .به دستور نادر يک دست و يک پاي مراد علي خان بريده مي شود و بعد وي را مي کشند . نيروهاي چهار محال و بختياري وارد سپاه نادر مي شوند و همراه با سپاه نادر براي فتح قندهار مي روند که سرخود به سردستگي ملا آدينه، قندهار را فتح مي کنند و اين امر موجب عصبانيت نادر مي شود.( همه گويند بختياري کرد بخت بيدار بود و ياري کرد)
نادر بختياري ها را به هند نمي برد به همين علت بختياري ها در افغانستان باقي مي مانند که هنوز در حاشيه قندهار و با فاميل بختياري زندگي مي کنند .
در دوره زنديه ابوالفتح خان بختياري (از سادات لاهيجان ) و علي مردان خان بختياري هر دو از هم پيمانان کريم خان زند هستند . پس از کشته شدن ابوالفتح خان بختياري ،بين علي مردان خان بختياري و کريم خان زند در منطقه دشت زري جنگي صورت مي گيرد که در آن علي مردان خان شکست خورده و به زرد کوه پناه مي برد و براي اولين بار نام دهکرد در کتاب ها ظاهر مي شود . کريم خان يک هفته در دهکرد چادر مي زند . يکي از اقدامات کريم خان در اين زمان تعمير پنجره هاي قوسي امامزاده حليمه خاتون است .
در دوره قاجاريه بختياريها با آغا محمد خان کنار نمي آيند که منجر به کشته شدن ابدال خان چهار لنگ مي شود . در دوره فتح علي شاه قاجار ، فتح علي خان با يکي از بختياري ها به نام زينب خانم ازدواج مي کند و اين باعث قدرت گرفتن بختياري ها در اصفهان مي شود ،اما اصفهان توسط هاشم خان بختياري لنباني مورد قتل و غارت واقع مي شود . در اين زمان فتح علي شاه به اصفهان مي آيد و هاشم خان را شکنجه مي دهد. در دوره محمد شاه قاجار شخصي به نام محمد تقي خان چهار لنگ قيام مي کند . محمد تقي خان مخفيانه با انگليس و با شخصي به نام ليارد قرار داد بسته بود . اين قيام با شکست محمد تقي خان چهار لنگ و دستگيري وي با همکاري شخصي به نام حسين قلي خان ايلخاني هفت لنگ به پايان مي رسد . حسين قلي خان که بسيار سياستمدار و داراي و برادران و فرزندان متعددي بود با ظل السلطان حاکم اصفهان و جنوب ايران کنار مي آيد و به همين علت پله هاي ترقي را خيلي زود طي مي کند و نام وي را ايل خاني به معناي حاکم ايل مي گذارند . در اين زمان خوانين بختياري ضعيف شده بودند. . وقي حسين قلي خان تصميم به عقد قرار داد اسفنديار خان حاکم قهفرخ و علي قلي خان حاکم جونقان در اصفهان در زندان بودند .( اسفنديار خان شش سال در زندان به سر مي برده است ) در زمان ناصر الدين شاه قاجار، ناصر الدين شاه سياست تفرقه بينداز و حکومت کن را پيش مي گيرد . حاکمان چهار محال و بختياري در آن دوره عبارت بودند از :
-علي قلي خان خان حاکم جونقان ملقب به امير طوما ن و بعد از فوت برادر بنام سردار اسعد دوم
-نجفقلي خان صمصام السلطنه حاکم شلمزار که برادر سردار اسعد اول و دوم است
-اسفنديار خان سرتيب صمصام السلطنه حاکم قهفرخ که در اواخر عمر ملقب به سردار اسعد اول بود
-جهانشاه خان صمصام ( نوه نجف قلي خان و پسر مرتضي قلي خان) حاکم قلعه تک
-مرتضي قلي خان حاکم دهکرد (نام همسر مرتضي قلي خان بي بي ماه بيگم صمصام است )
-چراغعلي خان صمصام بختياري مالک وانان (پسر نجف قلي خان که بعدها چراغعلي خان وانان را به امير فيروز خان پسر خود مي دهد و خودش به ارجنک مي رود )
-فتح علي خان سردار معظم حاکم دزک
-نصير خان سردار جنگ در قلعه سورک و قلعه ديگري در هرچگان
-محمد تقي خان اسعد (پسر سردار اسعد ) حاکم چليچه
-منصور خان راکي در سرپل سودجان در قلعه اي معروف به قلعه جنگي
-قلعه بارده در دست خوانين چهار لنگ است (همه قلعه هاي ديگر در اختيار خوانين هفت لنگ است )
وجه تسميه بعضي از مناطق چهار محال و بختياري و معرفي آثار تاريخي آن ها :
قهفرخ
اتيمولوژي محلي : -قهوه خانه هايي در پشت کوه رخ (قهوه رخ )
-شخصي به نام فرخ شاه در آنجا حکومت داشته است
-پشت کوه رخ محلي وجود داشته که مردم در آنجا زندگي مي کرده اند ( قفاي رخ )
ريشه شناسي صحيح :در سفر نامه ابن بطوطه کريوه الرخ عنوان شده است. گريوه به معناي گردنه مي باشد که به مرور به کريوه وسپس قريوه تغيير شکل يافته . بنابراين قهفرخ يعني گردنه رخ .
آثار تاريخي قهفرخ :
مسجد جامع قهفرخ که مربوط به دوران شاه سلطان حسين صفوي است . کتيبه اي معروف به کتيبه امر به معروف و نهي از منکر در اين مسجد وجود داشته که هم اکنون در موزه اي در شهرکرد نگه داري مي شود .نظير اين کتيبه در پنج شهر اردبيل ، تبريز ، قزوين ، کاشان و اصفهان که شهر هاي مهم صفوي بوده اند وجود داشته است و ششمين کتيبه در قهفرخ است که اين خود گوياي اهميت قهفرخ در آن دوران بوده است .مسجد جامع قهفرخ ثبت آثار ملي ايران است .در فرخ شهر کارخانه عصاري(روغن کشي ) حاج حسين صالحي بهترين روغن بزرک کشور را توليد مي کند سنگ اين عصار خانه در دوره صفويه از سبزه ميدان اصفهان آورده شده است . کتيبه اي در کوه رخ در محل گردنه رخ (در نزديکي راهدار خانه فعلي ) ودر مسير جاده دز پارت وجود دارد که يادگار دوره صفوي و مربوط به سال 1062 قمري است .
وانان
اتيمولوژي محلي :- واي نون
- وانان يعني جايي که در آن آب زياد است !!!
ريشه شناسي صحيح : درختي در وانان هست (مهر آباد وچراغ آباد )به نام بنه ، ونه ،ون يا سيسته . در وانان جنگلي از اين نوع درخت وجود داشته است . هنوز هم در وانان غذايي محلي به نام آش بنه تهيه مي کنند .
دهکرد
اتيمولوژي محلي :- ده گرد يعني ده پهلوانان (گرد به معني پهلوان )
- عباس اقبال مي گويد دهي بر سر راه تجارتي است که نگهبانان آن را از کردستان آورده بودند (اکراد )
- در دهکرد لباسي توليد مي شده به نام کردين که چوپان ها مي پوشيده ا ند
ريشه شناسي صحيح :کرد يعني گله دار يا دامدار نام دهکرد از زمان صفويه در اسناد و مدارک و از زمان زنديه در کتب آورده شده است و از اواخر قاجاريه تا به امروز مرکزيت پيدا کرده است . مي توان دهکرد را منطقه آزاد تجاري چهار محال و بختياري دانست .
آثار تاريخي شهرکرد: سقا خانه عباس ميرزا مربوط به دوره قاجاريه که توسط ميرزا علي اصفهاني نقاشي شده است و در ايران منحصر بفرد است و توسط عباس ميرزا رياحي ساخته شده است . مسجد جامع شهرکرد که به نامهاي مسجد خان و مسجد حاج محمد رضا رياحي نيز معروف است که مشابه اين مسجد در چالشتر هم وجود دارد و پلان اين مسجد الهام گرفته از مسجد حکيم اصفهان است . مسجد ابو محمد در بافت قديم شهرکرد متعلق به دوره قاجاريه . مسجد نو و حمام کنار آن (چايخانه فردوسي فعلي ) متعلق به دوران قاجاريه . گورستان پارک ملت . مدرسه علميه اماميه واقع در کوچه لحاف دوز ها متعلق به دوره قاجاريه . بقعه امامزادگان حکيمه و حليمه خاتون که نقاشي اين بقعه اثر مرحوم سيد محسن حشمت است . از ديگر بناهاي دوره قاجار حمام دوقولوي باستان است . مسجد اتابکان يا مسجد بازار که در حال حاضر فقط شبستان آن باقي مانده است .
چالشتر
اتيمولوژي محلي :-چال شتر ، محل پرورش شتر ، گودالي در چالشتر وجود دارد که در آن شتر پرورش مي دادند .
ريشه شناسي صحيح:اشتر يا شتر که ريشه آن از استار يا ستاره که نام ديگري براي ستاره زهره است . که در آنجا معابد الهه آناهيتا وجود داشته است و در محل آب وجود داشته زيرا آناهيتا خداي آبهاي روان بوده است . در ضمن ستاره نام ملکه خشايار شاه هم هست .
آثار تاريخي چالشتر :مسجد جامع از دوره قاجار ، عمارت آزاده چالشتري معروف به خانه آزاده از دوره قاجاريه و عمارت ستوده مربوط به سال 1323 ه. ق . نکته جالب در مورد چالشتر اين است که چالشتر تنها روستاي ايران است که قبرستان ندارد و غسالخانه آن در وسط ده واقع است و مرده ها را در روستاي اشکفتک دفن مي کنند .
پير بلوط
پير به معناي بزرگ و قابل احترام است .در پير بلوط درخت بلوط وجود داردو درخت بلوط درختي اسطوره اي است چون محکم و استوار است و کاربردهاي فراواني داشته است مثلا از برگ اين درخت به عنوان خوراک دام استفاده مي شده است و ذغال بلوط از مرغوب ترين ذغال ها محسوب مي شودزيرا کک ندارد و آردي از پوسته بلوط تهيه مي کنند که سياه رنگ است .
فارسان
وجه تسميه فارسان :-مردم سوارکار داشته است (فارس به معني سوارکار )
- پارسان بوده اند يعني پارسي ها ( بختياري اند )
از آثار تاريخي مي توان به تپه يادگار نوشته در فارسان اشاره کرد .همچنين به سنگ نوشته مشروطيت در پير غار .
هفشجان
وجه تسميه :-هفت شجاعان
-هشگون (هوشنگ از پادشاهان پيشدادي )
- هيشه به معناي بيشه است (بيشه گان )
زانيان (مهديه )
وجه تسميه : در دوران قبل از اسلام به جاي حرف دال، ذال به کار مي بردند ودر واقع ذانايان همان دانايان است .
طوايف بختياري در اين روستا سكنه هستند
بروجن
وجه تسميه: –اورجن يعني اوره جسته ( منطه از لردگان بدين محل ساكن شدند )
- برج هاي زيادي داشته (برجيان )
آثار تاريخي : حمام مکتب خانه ،منزل ايزدي ها مربوط به دوره قاجار و پل مصلا مربوط به دوره قاجار که کتيبه دارد .
بابا حيدر
وجه تسميه : در باباحيدر دو بقعه وجود دارد يکي بقعه حيدر بن مالک و ديگري سيد مير احمد (درويش ) و چون بقعه حيدر بن مالک محور اصلي بابا حيدر است به نام بابا حيدر معروف شده است . بختياري اند
سامان
آثار تاريخي : پل زمانخان در سامان از دوره صفويه باقي مانده است و در دوره قاجار تعمير شده است . مسجدي هم مربوط به دوره قاجاريه در سامان وجود دارد . در محلي به نام ايوان کيف آرامگاه دهقان ساماني است که طراح ايوان کيف مهندس هوشنگ سيحون است .
جونقان
وجه تسميه :-جوي خون
- گينکون يعني محل گون
آثار تاريخي جونقان : قلعه علي قلي خان ، سردار اسعد دوم بختياري از دوره قاجار .کتيبه منحصر بفرد وبا در شمال جونقان از دوره مظفرالدين شاه . تنگ در کش ورکش(به معناي بلا و پايين ) که از آثار منحصر بفرد است و پل بهشت آباد مربوط به قاجاريه .
اردل
آثار تاريخي :قلعه اردل مربوط به ابوالقاسم خان بختياري. در سر پير اردل آثار برد گوري و معابد آناهيتا وجود دارد .
شلمزار
اثر تاريخي : قلعه نجف قلي خان صمصام السلطنه
لردگان
آثار تاريخي :قلعه مربوط به دوره سلجوقي در کنار روستاي برم که تخريب شده است . روستاي معدن که آثار فلز در آن است . قلعه مدرسه (محل تجمع دراويش ) در گردنه پاتاق که ناصر خسرو قبادياني هم از آنجا عبور کرده است و مربوط به دوره سلجوقي است .
گندمان
وجه تسميه : کندمان يعني خندق بزرگ
سورشجان
اتيمولوژي محلي :-
ريشه شناسي صحيح :در گويش لري شور به معني دره پر آب است که آب آن گرمتر از جاهاي ديگر است و يکي از سر شاخه هاي کارون از اينجاست .
سورشجان محلي ييلاقي است که مالکيت آن را بي بي مريم خواهر سردار اسعد (سردار مريم ) داشته است . در سورشجان قلعه فتح الله خان ارشد الدوله متعلق به همسر بي بي مريم بوده که تخريب شده است . از جمله نکات جالب در سورشجان وجود گروه هاي سياه پوست در آنجاست که از آفريقا به اين محل آمده و هنوز هم در محل زندگي مي کنند . و همچنين حضور افسران عثماني که بعد از سقوط عثماني در محل ماندند ،از جمله آنها شخصي به نام حسن استامبولي است . در نزديکي سورشجان روستايي با نام چوبين وجود دارد که گفته مي شود زادگاه بهرام چوبين است .
پوشش بختياري ها
لباس مردان بختياري شامل :کلاه نمدي به رنگ مشکي که از قسمتي از موي بز به نام کز ساخته مي شود . محل توليد آن در حال حاضر شهرکرد ،فارسان و بروجن است . چوغا که در واقع لباس رسمي بختياري ها است و از جنس پشم گوسفند است روي چغا نقش زيگورات ديده مي شود. رنگ چغا سياه و سفيد است.( اين لباس از لرستان آمده است . در گذشته لباس مردان شال و قبا بوده است )بهترين نوع چوغا را کيارسي ها مي بافند . شلوار دبيت به رنگ مشکي واز جنس پارچه اي به همين نام است . گيوه که نوعي کفش است که رويه آن را در نجف آباد مي بافند . کف گيوه هم بافتني است . مرغوب ترين نوع گيوه، گيوه ملکي است . گيوه در شهرکرد ، فرخ شهر و بروجن ساخته مي شود .
لباس زنان بختياري شامل : روسري مستطيل شکلي به نام مينا ، لچک ، ارخالق ، جليقه ، پيراهن و تنبان که نوعي دامن است و معمولا از جنس مخمل مي باشد . لباس زنان در رنگهاي شاد و متنوع در لردگان يافت مي شود .